پندهای قرآنی



حضرت موسي يكي از پيامبران اولوالعزم است كه داراي كتابي به نام تورات است. مأموريت آن حضرت اين بود كه برود و حكومت فرعون را منقرض كند. چون اگر حكومت فاسد باشد، موعظه فرد خيلي كارساز نيست. بايد آب را از سرچشمه اصلاح كرد. به فرمان خداوند متعال در برابر فرعون رفت و به فرعون گفت: من از طرف خداوند به پيغمبري مبعوث شدم و تو بايد به خداوند ايمان بياوري. فرعون ابرقدرت كه ادعاي پروردگاري مي‌كرد با شنيدن اين حرف خيلي ناراحت شد و در يك لحظه شكسته شد. گفت: اين چوپان با اين چوب دستي آمده و مي‌گويد: من پيغمبر هستم و تو بايد به من ايمان بياوري. در يك لحظه فكر كرد كه اين چه مي‌گويد. گفت: شك نكن من درست مي‌گويم. من غير از حق چيزي را نمي‌گويم. به هر حال گفت: من معجزه دارم. فرعون گفت: معجزه‌ات چيست؟ موسي عصاي خود را انداخت و تبديل به يك اژدها شد. دستش را در جيب خود كرد و از كف دستش نور بيرون مي‌آمد. فرعون يك مرتبه ترسيد. گفت: چه كنيم؟ معلوم مي‌شود كه اين يك سحر و جادو است. هدف او اين است كه زمين‌هاي ما را تصاحب كند. زمين‌هاي ما را بگيرد. پس ما اطلاعيه‌اي را به تمام كشور‌ها مي‌فرستيم و تمام ساحران را در كاخ جمع مي‌كنيم و اين ساحرها را به جان موسي مي‌اندازيم و با اين كار موسي را شكست مي‌دهيم. ساحرها را از تمام دنيا در پايتخت فرعون آوردند. ساحرها به فرعون گفتند: اگر ما آبروي موسي را بريزيم، مزدي هم به ما مي‌دهيد؟ گفت: مزد كه مي‌دهم، هيچ! شما را از مقربين خودم مي‌كنم. ساحرها خيلي مطمئن شدند و پهلوي موسي آمدند و گفتند: اول تو سحر مي‌كني يا ما شروع كنيم؟ موسي گفت: اول شما شروع كنيد. اين‌ها طناب و چوبي كه داشتند بر زمين انداختند. جمعيت هم تماشا مي‌كردند. طناب‌ها و چوب‌ها شروع به تكان خوردن كردند. به طوري كه يك وحشتي هم در دل مردم بوجود آمد. فَأَوْجَسَ في‏ نَفْسِهِ خيفَةً مُوسى‏»(طه/67) حتي خود موسي هم ترسيد. البته ترس از اينكه يك موقع مردم فريب نخورند. خدا گفت: موسي نترس! الآن قصه حل مي‌شود. حالا تو عصا را بينداز. موسي عصا را انداخت و عصا تبديل به اژدها شد و همه‌ي طناب‌ها و چوب‌ها را بلعيد. چون ساحرها خودشان سحر و جادو داشتند، فهميدند كه كار موسي سحر و جادو نيست. همه‌ي آن ساحرها كه براي پول فرعون جمع شده بودند، يك دست شدند و طرفدار موسي گشتند. يك انقلاب فرهنگي بوجود آمد. در چند دقيقه صد و هشتاد درجه عوض شدند. تغيير ايدئولوژي و مكتب دادند.

ساحرها گفتند: قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمينَ»(اعراف/121) گفتند: ما به پروردگار هستي ايمان آورديم. خيال نكن تو پروردگار اين جهان هستي. قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسى‏»(طه/70) ما همان پروردگاري را كه موسي و هارون مي‌گويند، قبول داريم. ما تو را كه مي‌گويي: أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى»(نازعات/24) قبول نداريم.

ما به موسي و هارون ايمان آورديم. اگر خدا بخواهد عدو خير مي‌شود. موسي چوپان بي پول بود كه نمي‌توانست دو ساحر را از داخل كشور جمع كند. اما فرعون پولدار مركب دار بود كه همه‌ي ساحرها را جمع كرد. آن‌ها به قصد آبروريزي در كاخ فرعون آمدند و خودشان هم طرفدار موسي شدند. فرعون خيلي عصباني شد و گفت: جرا بي اجازه من ايمان آورديد؟ فرعون گفت: قالَ فِرْعَوْنُ آمَنْتُمْ بِهِ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ»(اعراف/123). چرا شما بدون اجازه‌ي من ايمان آورديد. تا من اجازه ندادم شما حق نداريد به موسي ايمان بياوريد. بعد به مردان حق تهمت زد و فرمود: إِنَّ هذا لَمَكْرٌ مَكَرْتُمُوهُ فِي الْمَدينَةِ لِتُخْرِجُوا مِنْها أَهْلَها فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ»(اعراف/123) تو و موسي قبلاً همديگر را ديده بوديد. و لذا تا موسي عصايش را انداخت همه ايمان آورديد. پيداست همديگر را از قبل ديده بوديد. اين يك توطئه و مكري بوده است. لِتُخْرِجُوا مِنْها أَهْلَها» به مردان حق تهمت زد. گفت: هدف شما ارشاد نيست. شما مي‌خواهيد زمين‌هاي ما را بگيريد و كودتا كنيد. مي‌خواهيد حكومت را از ما بگيريد. فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ» بعد هم تهديد كرد و گفت: من در آينده پدرتان را درمي آورم.

به هر حال فرعون ساحرها را آورده بود تا آبروي موسي را ببرند. ولي همان ساحرها طرفدار او شدند. حالا فرعون دارد از درون مي‌سوزد و خودش را مي‌خورد. فرعون تهديد مي‌كند كه شما را تكه تكه مي‌كنم. لَأُقَطِّعَنَّ ايديَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعينَ»(اعراف/124). گفت: دست راست‌تان را با پاي چپتان قطع مي‌كنم، دو تا دست شما را قطع نمي‌كنم كه با پا راه برويد. دو تا پاي شما را قطع نمي‌كنم كه سينه خيز برويد. اصلاً شما را تكه تكه مي‌كنم و به درخت آويزان مي‌كنم تا عبرت بگيرد. اگر من بتوانم اين ساحران را بكشم، بعداً ديگر كسي به فكر ايمان آوردن به موسي نمي‌افتد. ببينيم در مقابل تهديد چه گفتند؟ قالُوا إِنَّا إِلى‏ رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ»(اعراف/125) ما به سمت خدا برگشتيم. هر كاري مي‌خواهي بكن.

در يك آيه ديگر داريم كه به موسي گفتند: شما قضاوت كن و دستور بده كه ما را تكه تكه كنند. بالاخره زور دست تو است، هرچه مي‌خواهي قضاوت كن. إِنَّما تَقْضي‏ هذِهِ الْحَياةَ الدُّنْيا»(طه/72) تو در همين دنيا بيشتر دست نداري. عجب اين تغيير ايدئولوژي و انقلاب فرهنگي است. اين‌ها يك ساعت پيش به فرعون مي‌گفتند: ما آبروي موسي را مي‌ريزيم. يعني ساعت هشت منتظر يك سكه بودند. اما ساعت نه گفتند: كه كل كره زمين چيزي نيست و زور تو فقط در همين دنياست. انسان كيست؟ انسان موجودي است كه يك سكه كه برايش بسيار ارزش دارد در فاصله يك ساعت بي ارزش مي‌شود. حتي كره زمين نيز ديگر براي او كوچك مي‌شود. يك مرتبه به جبهه مي‌رود و خط شكن مي‌شود و غسل شهادت مي‌كند و از جانش هم براي اسلام مي‌گذارد. يك مرتبه هم برمي گردد و در پادگان سر يك صابون دعوا مي‌كند. انسان موجودي است كه اگر رشد كند، بي نهايت رشد مي‌كند و اگر سقوط كند، بي نهايت سقوط مي‌كند. و لذا أَسْفَلِ السَّافِلِين» را داريم. مي‌تواند از فرشته بهتر و از يك چهارپا بدتر باشد. أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»(اعراف/179) قرآن مي‌گويد: بعضي از انسان‌ها مثل چهارپا هستند. بلكه هم از چهارپا بدتر باشند. در بين تمام گرگ‌ها، ده پرونده نداريم ولي آدم داريم كه صد پرونده دارد. اگر انسان تربيت نشود از مار بدتر است. مار به جسم نيش مي‌زند. انسان به روح نيش مي‌زند. مار به كنار دستي‌اش نيش مي‌زند اما انسان به آن طرف دنيا هم نيش مي‌زند. كسي كه با بصيرت متدين شد حوادث او را تغيير نمي‌دهد. از اين‌هايي كه زود مي‌آيند و زود مي‌روند پيداست كه با بادي مي‌آيند و با بادي مي‌روند. باز درسي كه مي‌گيريم اين است كه آدم نبايد به ايمان و عبادت و سابقه خودش بنازد. خيلي‌ها مي‌گويند: ما سال‌ها اهل مسجد و قرآن بوديم. از قديم حزب الهي بوديم. ممكن است افرادي ده‌ها سال قبل مسلمان شده باشند ولي افرادي هم هستند كه همين امروز صبح مسلمان شدند.
مثل كساني كه دوچرخه دارند و سه ساعت پا مي‌زنند ولي يك(بي‌ام و) مي‌آيد و به فاصله يك دقيقه از كنارش مي‌گذرد. لذا در تفسير طبري داريم كه صبح ساحر بودند و بعد ازظهر سعدا بريرة» شدند. يعني صبح ساحر بودند و بعدازظهر فرعون اين‌ها را شهيد كرد.

وقتي فرعون گفت: شما را تكه تكه مي‌كنم، گفتند: ما گناهي نكرديم. گناه ما دين ما است. ‌اي فرعون تو گفتي: ما را تكه تكه مي‌كني، ما حاضر هستيم. وَ ما تَنْقِمُ مِنَّا إِلاَّ أَنْ آمَنَّا بِآياتِ رَبِّنا لَمَّا جاءَتْنا رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً وَ تَوَفَّنا مُسْلِمينَ»(اعراف/126) تو از ما انتقامي نمي‌كشي. گناه ما دين ماست. خدايا صبر زيادي به ما بده. چون حالا كه قرار است طاغوتي مثل فرعون دست راست و پاي چپ ما را قطع كند و حالا كه قرار است ما با شكنجه از دنيا برويم، خدايا به ما صبر زيادي بده. وَ تَوَفَّنا مُسْلِمينَ» ما را مسلمان بميران. از خدا استمداد كردند. اين ساحرها اولين پيروان بودند و چون با بصيرت ايمان آورده بودند با تهديد نرفتند. رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً» نمي‌گويد: اَنْزِلْ» مي‌گويد: أَفْرِغْ» يعني ما را از صبر زياد پر كن. چون شكنجه زياد است.

 


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

hschoolkordi1 مطالب اینترنتی معرفی سایت ایمن پردازش رادمان خـــبــرِ آفـــاق newhearingaid کولر گازی اجنرال اینورتر Claudia jaghinoneline akhbar tecnolozh13 آموزش زبان انگليسي در خانه